"شراب لبانت را می خواهم"

.
گفتا که تو اصلاً بلدی عاشقی کنی
من لبش بوسیدم...
چه دلچسب بود
ماسه هایِ داغِ لبِ دریا...
لبم هنوز داغ است.
از آتشی که فقط با تو می سوزد
لَبِ تو زیاتگاه ست
و من عاشق زیارت
تو را نفس می کشم
از لب های تو...
تو آمدی،
با مشتمشت بوسه،
تو بوسه نمیدهی،
تو خودِ بوسهای،
می بوسمت
آن گونه که باران دشت را می بوسد
و آتش علفزار را
که اگر نبوسی ام، می میرم
که اگر ببوسی ام، می میرم
و در کشاکش مرگ و زندگی
آنچه پیروز است؛
لب های پرخون توست
میخوای بدونی
من از بوسیدنت فراتر رفتم یا نه...
خندوندمت!
.

تاريخ : هفتم آذر ۱۴۰۴ -:¦:- توسط : سعید -:¦:-





















